یاشاسین باغیمسیز آذربایجان

YAŞASİN TAM BAĞIMSIZ AZƏRBAYCAN

یاشاسین باغیمسیز آذربایجان

YAŞASİN TAM BAĞIMSIZ AZƏRBAYCAN

رضا براهنی: " شعرهای تبریز"

منبع سایت آچیق

(1)

یادی عزیز
و بادى سبز

که چادر زنان را از سرشان مى رباید

 

تو هنوز

در همانجائى

که بیست و پنج سال پیش در آن کوچه تبریز بودى

 

چادر

ماهئى است

که اندام یونس را بلعیده است

(2)

مردم من

با صمیمیت دعا خوانده اند

با صمیمیت

 

تفنگ

بدست گرفته جنگیده‌اند

تفنگ

 

سالها

در دستشان بوده سالها

اگر

 

اکنون

سکوت کرده‌اند بیمى

نیست

 

زیرا

وقتى که بلند شوند به درخت هاى بلند بهار

خواهند مانست

 

که شکوفه مى کند

گل مى کند

و میوه هایى

 

بدرشتى

قلب هم مى دهد

با صمیمیت

(3)

نیمه شب

بر بالاى تپه

در قهوه خانه

 

من و

رفقایم

عسل سبلان

 

خوردیم

به پارس سگ هاى

دهکده

 

گوش دادیم

شعر خواندیم

و از زندان

 

حرف زدیم

گریه قهوه چى

حرف ما را

 

قطع کرد

او به چهچه آوازه خوان ترکى

گوش مى داد

 

که مثل

صداى دور دست یک رودخانه بر موج هاى نسیم

مى آمد

 

ما دیگر

حرفى

نزدیم

(4)

صبحش

چون نان برشته را ماند، تبریز

 

ظهرش

به کباب برّه مى ماند، تبریز

با قطره خون داغ بر پهلویش

 

عصرش

ودکاى یخ است مى سوزاند

آنگونه که تو

فریادکشان به خانه مى آیى

 

و نیمه شبش

انگار زنى است چون بالش قو

نگذاشته سر بر آن، مى خوابى

 

بیدار شوى

تبریز فصول نور را

مى ماند

(5)

پیشانى بلندت بلند تر باد اى شهر

که نخستین انقلاب شرق را

بر بازوان بلندت بند کردى

 

اى جهت حرکت

اى ادامه من

اى ریشه من

 

آفتاب

درست از سینه تو مى روید

من حتى گورستان هایت را هم دوست دارم

(6)

از تو که حرف مى زنم

کاغذم تمام مى شود

 

کاغذى دگر به من بده

وسعتش به قدر آسمان

 

تا که از تو باز

حرف هاى دیگرى زنم

(7)

زیستن کنار تو

زیستن کنار آفتاب نیست

برتر است

 

دور زیستن

از کنار تو

عین دوزخ است، بل که

بدتر است

 

خواهر کدام شهرى اى بهشت من

تا که شعر خویش را نثار زنوان او کنم ؟

(8)

مردى با قفس رنگین قنارى ها

ازکنار موسیقى نام تو میگذرد

 ) نامم را صدا بزن نامم را صدا بزن)

در دالان مظفریه

ابریشم قالى دیوانه شده

سکوت را شکسته، حرف مى زند

تو زبان تصاویر ابریشمى

 

) نامم را صدا بزن نامم را صدا بزن)

در راسته کوچه

زنى شیر آب را باز کرد

هرگز آب به این سرعت در سطل نریخته

 

( نامم را صدا بزن نامم را صدا بزن )

گردن و کوهان شتر

از بالاى دیوار دیده مى شود

شترهاى بلند، دیوارهاى کوتاه

 

( نامم را صدا بزن نامم را صدا بز)

چشم هاى عسلى دخترانت

حتى دیوارهاى کاهگلى را هم شیرین کرد

 

( نامم را صدا بزن نامم را صدا بزن )

اسبى که شیهه مى زند

برادر من است

طاوسى که از کوچه مى گذرد

خواهر من

 

( نامم را صدا بزن نامم را صدا بزن)

ساطور

استخوانهاى شیشک را خرد کرد

لقمه‌اى از آن گوشت بمن مسکین دهید

 

( نامم را صدا بزن نامم را صدا بزن)

شیر ماهى هامان در میدانچه

کشتى مى گیرند

زنان به بازوهاى آنان مى اندیشند

 

( نامم را صدا بزن نامم را صدا بزن )

ارک

قطورترین کتاب جهان است

که در برابر ما

عمودى ایستاده است

تاریخ تویى

 

( نامم را صدا بزن نامم را صدا بزن)

در کنار رودخانه

مردى

با پدر زنش مى آید

با زنش مى آید

با پدرش مى آید

با پسرش مى آید

با مادرش مى آید

با دخترش مى آید

قوم من دارد از پله‌هاى انقلاب بالا مى رود

نامت پر ستاره تر باد اى تبریز !

( نامم را صدا بزن نامم را صدا بزن )

(9)

سپیده هاى شکفته

و بلبلان بلورین

و فقر، فقر تبهکار

تناقضى

که دور صورت تو

چو ماه نیم گرفته مدام مى چرخد

 

زنى جوان را مانى

رعنا

زیبا

که ژنده جامه مى پوشد بدور اندامش

چقدر این مثل توده صادق است اینجا

به گنج خفته به ویرانى مانى

(10)

رفیق

شهر

و تنها شهر،        

براى من !

 

اطاق کوچکى آنجاست

به کوچه هاى دراز و قدیم و پیچاپیچ

من اولین غزلم را

در آن اطاق نوشتم

 

نگاه دار برایم اطاق کوچک را

 

و گرنه گور عمیقى بکن

درون سینه سرخت

ببین جنازه شاعر

بدوش

جماعت کلمات        

                    و برگزیده ترین شعرهایش مى آید      

       

رفیق !

شهر  !

و تنها شهر،        

براى من  !

"شعرهای تبریز" براهنی در سالهای قبل از انقلاب به زبان فارسی نوشته شده اند و تاکنون در جائی منتشر نشده اند.

بیزیم تورکو شیرین دیل دیر

 

بیزیم تورکو شیرین دیل دیر

 

 

آنا گولدور، بیر گون سولار

آنا دیلى شیرین اولار

 

بیزیم تورکو شیرین دیلدیر

خوش صدالى، زنگین دیلدیر

 

دیل گونشدیر، ایشیق ساچار

آزادلیغا قاپى آچار

 

یادین دیلى بویوندوروق

بیر گئچیددیر بوروق بوروق

 

بویوندوروق خالقى بوغار

گئچیدلرده قولدور سویار

 

قوى یادلاشسین سئناتورلار

خالقى سویان تاجیر، توججار

 

یالتاق شاعیر یولون آزسین

تکجه فارسى غزل یازسین!

حبیب ساحیر-تئهران-1344-1357

یاندیریلان کیتابلار!

صمد وورغون

ایران ایرتیجاعچیلارى آذربایجان دیلینده اولان کیتابلارى وحشیجه سینه یاندیریرلار.

مرتجعین ایران، کتابهاى آذربایجانى را با وحشیت به آتش کشیدند.

 

جللاد! سنین قالاق قالاق یاندیردیغین کیتابلار
مین کمالین شؤهرتى دیر، مین اوره یین آرزیسى...
بیز کؤچه ریک بو دونیادان، اونلار قالیر یادیگار.
هر ورقه نقش اولونموش نئچه اینسان دویغوسو
مین کمالین شؤهرتى دیر، مین اوره یین آرزیسى...

یاندیردیغین او کیتابلار آلوولانیر... یاخشى باخ!
او آلوولار شؤعله چکیب شفق سالیر ظولمته...
شاعیرلرین نجیب روحو مزاریندان قالخاراق
آلقیش دئییر عئشقى بؤیوک، بیر قهرمان میللته.
او آلوولار شؤعله چکیب شفق سالیر ظولمته...

جللاد! منیم دیلیمده دیر بایاتیلار، قوشمالار
دئ، اونلارى هئچ دویدومو سنین او داش اوره یین؟
هر گرایلى پرده سینده مین آنانین قلبى وار...
هر شیکسته م اؤولادى دیر بیر موقددس دیله یین
دئ اونلارى هئچ دویدومو سنین او داش اوره یین؟

سؤیله سن مى خور باخیرسان منیم شئعیر دیلیمه؟
قوجا شرقین شؤهرتى دیر فوضولى نین غزلى!
سن مى «ترک خر» دئییرسن اولوسوما، ائلیمه؟
داهیلره سود وئرمیشدیر آذربایجان گؤزه لى...
قوجا شرقین شؤهرتى دیر فوضولى نین غزلى!

جللاد! یانیب اود اولسا دا، کوله دؤنمه ز آرزیلار،
طبیعتین آنا قلبى قول دوغمامیش اینسانى!
هر اوره یین اؤز دونیاسى بیر سعادت آرزیلار
قانلار ایله یازیلمیشدیر هر آزادلیق دستانى...
طبیعتین آنا قلبى قول دوغمامیش اینسانى!

ازل باشدان دوشمنیمدیر اوزو موردار قارانلیق...
هر تورپاغین اؤز عئشقى وار، هر میللتین اؤز آدى
کاییناتا ده ییشمه رم شؤهرتیمى بیر آنلیق
منم اودلار اؤلکه سینین گونش دونلو اؤولادى!
هر تورپاغین اؤز عئشقى وار، هر میللتین اؤز آدى!

نه دیر او دار آغاجلارى، دئ، کیملردیر آسیلان؟
اویونجاق مى گلیر سنه وطنیمین حاق سسى؟
دایان!... دایان!... اویاق گزیر هر اوره کده بیر آسلان
بوغازیندان یاپیشاجاق اونون قادیر پنجه سى
اویونجاق مى گلیر سنه وطنیمین حاق سسى؟

جللاد! سن مى، دئ، قیریرسان فداییلر نسلینى؟
میللتیمین صاف قانى دیر قورد کیمى ایچدییین قان!
زامان گلیر... من دویورام اونون آیاق سسینى
شهیدلرین قییام روحو یاپیشاجاق یاخاندان
میللتیمین صاف قانى دیر قورد کیمى ایچدییین قان!...

بیر ورقله تاریخلرى، اوتان منیم قارشیمدا
آنام تومریس کسمه دى مى کئیخوسرووون باشینى؟
کوراوغلونون، ستتارخانین چلنگى وار باشیمدا
نسیللریم قویمایاجاق داش اوستونده داشینى
آنام تومریس کسمه دى مى کئیخوسرووون باشینى؟

سور آتینى، دؤرد نالا چاپ! مئیدان سنیندیر ... آنجاق
من گؤروره م آل گئیینیب گلن باهار فصلینى...
قوجا شرقین گونسشى دیر یاراندیغیم بو تورپاق
من یئتیردیم آل بایراقلى اینقیلابلار نسلینى
من گؤروره م آل گئیینیب گلن باهار فصلینى!

١٩٤٧-   ١٣٢۵


 

ترجمه فارسى:


جلاد کتابهایى که تل تل مى سوزانى
شهرت هزار کمال و آرزوى هزار دل است.
ما از این دنیا کوچ مى کنیم و آنها یادگار مى مانند
در هر ورقش چه احساسهاى انسانى نقش بسته است
شهرت هزار کمال و آرزوى هزار دل است

کتابهایى که مى سوزانى شعله مى کشند، درست نگاه کن!
شعله ها تاریکى را روشن مىسازد
ارواح نجیب شعرا از قبرها برمى خیزند
و به ملت قهرمانى که عشق بزرگى دارد آفرین مى گویند
شعله ها تاریکى را روشن مى سازد

جلاد بایاتى ها و قوشماها در زبان من است
بگو دل سنگت آنها را هیچ احساس کرد؟
در پرده هر گرایلى دل هزار مادر نهفته است
هر شکسته ام فرزند آرزوى مقدسى است
بگو دل سنگت آنها را هیچ احساس کرد؟

بگو ببینم تو به زبان شعر من با حقارت مى نگرى؟
غزل فضولى شهرت شرق پیر است
آیا تو به ایل و ملت من ترک خر مى گویى؟
زیباى آذربایجان به داهیها شیر داده است
غزل فضولى شهرت شرق پیر است.

جلاد آرزوها اگر بسوزند و آتش شوند خاکستر نمى شوند
مادر طبیعت انسان را بنده نزاده است
دنیاى هر دلى در آرزوى سعادتى است
داستان هر آزادى را با خونها نوشته اند
مادر طبیعت انسان را بنده نزاده است.

تاریکى زشترو از روز ازل دشمن من است
هر خاکى عشقى و هر ملتى نامى دارد
شهرت خودم را با تمام کاینات عوض نمى کنم
منم فرزند آفتاب پوش دیار آتش ها
هر خاکى عشقى مخصوص خود و هر ملتى نامى دارد

آن چوبه هاى دار چیست، بگو چه کسانى را به آنها مى آویزند؟
صداى حق وطنم را بازیچه پنداشته اى؟
بایست، آگاه باش، در هر دلى شیر آگاهى است
که پنجه توانایش گلویت را خواهد فشرد
نداى حق وطنم را بازیچه مى پندارى؟

جلاد بگوببینم تو نسل فدائیان را بر مى اندازى؟
خونى که مانند گرگ مى خورى خون صاف ملت من است
زمان مى رسد، صداى پایش را مى شنوم
روح قیام شهیدان گلویت را خواهد فشرد
خونى که مانند گرگ مى خورى خون صاف ملت من است

تاریخ را ورق بزن و از من شرم کن
مادرم تومریس مگر سر کیخسرو را نبرید؟
تاج گل کوراوغلو و ستارخان بر سر من است
مادرم تومریس مگر سر کیخسرو را نبرید؟

١٩٤٧

در آستانه طوفان

جنبش فدرال – دموکرات آذربایجان

 در آستانه طوفان

دوره چهارساله ریاست جمهوری احمدی نژاد، با تشدید یک چالش درونی و بین المللی بی سابقه ای  در حیات سی ساله جمهوری اسلامی همراه  بوده است .

عوامل مؤثر در چالش درونی را می توان در سه محور مهم سیاسی ، اقتصادی و فر هنگی خلاصه کرد .

دوره چهار ساله احمدی نژاد ، هم با گسترش مبارزات ملیت های غیر فارس ، با اعتلای هرچه بیشتر مبارزات زنا ن و نیز اولین حرکت های مستقل و آگاهانه معلمین و کارگران از یکسو ، و نیز با سرکوب هرچه بیشتر فاشیستی آنان ، بستن مطبوعات ، افزایش سطوح متفاوت سانسور ، تصقیه مراکز آموزشی و فرهنگی از عناصر مخالف و جایگزینی آنها با افراد بی مایه و بی کفایت ، فشار هرچه بیشتر مدنی در ادارات بر زنان ، و گسترش بی سابقه سرکوب در حوزه زندگی مدنی ، بویژه علیه جوانان  توآم بوده است ، که میتوان آنرا " مرحله جدید انقلاب فرهنگی " خامنه ای-احمدی نژاد نامید.

از نظر اقتصادی،  حیف و میل های لجام گسیخته در آمد های نفتی ، برغم افزایش قیمت نفت تا مرز 150 دلار ، که رکورد قیمت نفت درجهان بشمار میرفت ،  و اختصاص هرچه بیشتر آن به ارگان های سرکوب ، تشدید تحریم های اقتصادی بدلیل سیاست های تحریک طلبانه جمهوری اسلامی در منطقه و جهان ،  و فرار شتابان سرمایه ها ازکشور ، کارکرد فعالیت های اقتصادی  را بصورت بی سابقه ا ی  مختل کرده و اقتصاد ایران را در آستانه یک ورشکستگی کامل قرار داده است . این امر بنوبه خود ، موجب افزایش دلالی بجای فعالیت مولده ، ، بستن کارخانه ها ا وفزایش بیکاری ، افزایش تورم و گرانی،  کاهش سطح زندگی مردم و افزایش فقر انجامیده است ، که بر دامنه نار رضائی مردم در این دوره افزوده است.

 در واقع ، اگر دوره خاتمی ، بر سرخوردگی و یاس همگانی از امکان اصلاحات منتهی گردید ، سیاست های دولت احمدی نژاد ، بر خشم همگانی و فشرده تر کردن ابرهای متراکم نارضائی علیه دولت و حامی ولایت فقیه او دامن زد. فضای زندگی سیاسی ایران  ،آ مادگی تبدیل  هر جرقه ای ، به انفجار بزرگی را پیدا کرد.

در این دوره ، در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ، تحول مهم دیگری نیز بوقوع پیوست. دولت سایه ای که در دوره خاتمی ، هویت موازی و تهدید کننده خود را نشان می داد و قتل های زنجیره ای و حمله به کوی دانشگاه و دستگیری پاره ای از چهره های اصلاح طلبان ، و یا رفتن تا پای ترور حجاریان ، نمونه های بارز آن بود ، با روی کار آمدن اجمدی نژاد ، توانست بوروکراسی دولتی را تماما در تصرف خود در آورد. در واقع ، دولت سایه و بوروکراسی  رسمی ، در دوره احمدی نژاد برهمدیگر منطبق گردیدند.

 یکی از وجوه متمایز کننده جمهوری اسلامی ، خصلت ایدوئولوژیک آنست که خود را در سلطه دستگاه روحانیت بر دستگاه سیاسی نشان میداد. روحانیت در دوره بعد از انقلاب ، همان نقش مشابه احزاب کمونیستی در کشورهای سوسیالیستی و یا حزب نازی در آلمان را با وجود دو دنیای متفاوت ایدوئولوژیک خود ، بر عهده داشت.  از سوی دیگر ، خصلت مبتنی بر " رهبری" و " ملیشیای نظامی" که آفریده خود روحانیت بود،هیولای سرکوبی  را پرورش داد که در طول سی سال گذشته فربه تر  شده و میل به گریز از کنترل سیاسی روحانیت پیدا کرد و بتدریج هویت و منافع متمایز خود را نشان ظاهر ساخت. این یک تحول  مهم در سطح ساختار سیاسی بود.

 در تاریخ جدید سیاسی ایران ، حتی در دو دوره کودتای سلطنتی ، سیاست و بوروکراسی سیاسی خود را بر ماشین نظامی تحمیل می کرد و نیروی نظامی ، نیروی منفعل و وابسته ای بود. این وضعیت اکنون دگرگون شده است.

تناقض تبدیل دولت سایه که مشخصه بر جسته آن ترکیب رهبری و میلیشای نظامی از یکسو ، و رهبری مبتنی بر روحانیت که به اشرافیت مالی و طبقاتی در ایران تبدیل شده است از سوی دیگر،زمینه ساز یک شکا ف جدی در سیستم رهبری سیاسی در ایران است. انتخابات می رفت که به این شکاف ،  یک رویا روئی و جنبه علنی بدهد ، که بی شباهت به  " شب خنجر های دراز" در دوره نازی ها و تصفیه های خونین  آن نیست.

یکی از مشخصه های دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد ، به میدان آمدن  آشکارتر سه جنبش مشخص و با هویت و خواسته های مشخص خود بود که می توان آنرا  به خود آگاهی و خروج از مدار گنگ انحلال خواسته ها از شعار  وهم آلود " همه با هم "نسبت داد :

1-جنبش ملیت ها در مناطق غیر فارس بلوچستان ، اهواز ، کردستان و آذربایجان ، با فواصل زمانی اندک ، واقعیت مساله ستم ملی در ایران را بشکل بارزی وارد صحنه سیاسی ایران کرد ، که خیزش همزمان سی شهر در آذربایجان در خرداد 1385 ، شاخص ترین و قدرتمند ترین آنها بود. کشتار و سرکوب خشن این جنبش ها ، غالبا با بی اعتنائی و  نگاه توام با سوء ظن روشنفکران و سیاستمداران فارس  همراه بود. این امر ، بیک فاصله گیری حسی بین مرکز و مناطق غیر فارس انجامیده است و جنبش های مناطق ملی  را بیک نوع بازگشت بخود و بازبینی رابطه خود با مرکز بر انگیخته است. شعار همگانی " هارای هارای من ترکم "  در شهر های آذربایجان، نه فقط بیان خشم آگین یک هویت متمایز ، بلکه وجود این فاصله را نیز نشان می دهد. زیرا در تعریف روشنفکران فارس از دموکراسی ، حقوق بشر و آزادی های سیاسی و حق تشکل و احزاب ، و حقوق فرهنگی و زبانی  مذهبی  ملیت های غیر فارس که اکثریت جمعیت ایران را تشکیل می دهند ، جائی ندارند.

2-جنبش کارگران  و معلمین برای حقوق صنفی خود ، مانند هر خواست  دموکراتیک دیگری با واکنش سرکوب گرانه خشن مواجه گردید. حتی تقاضای افزایش دستمزد ، با پاسخ گلوله و دستگیری های و سیع و بازداشت های غیر قانونی همراه بوده است. از ویژگی های جنبش کارگری این بود که بدلیل نداشتن تشکال های صنفی لازم ، همدلی بخش های بزرگ کارگری را بر انگیزد.

3-جنبش زنان ، اگرچه بعد از دوره انقلاب ، یکی از مداوم ترین حرکت های دموکراتیک در جامعه بود ، لیکن  بدلیل  نداشتن تشکل فراگیر خود ،برغم همدلی اکثریت زنان ، هرگز نتوانسته بود بخش مهمی از زنان را به حیطه منازعه رودرو با رژیم  در جامعه بکشاند. با اینهمه ، جنبش زنان ایران ، بی همتا ترین و آگاه ترین  حرکت زنان در کل خاورمیانه و تمام کشورهای اسلامی بشمار می رود. وجود یک نظام سیاسی آشکارا زن ستیز که از یک آپارتاید رسمی جنسی طرفداری می کند و آنرا در هاله ای از ایدوئولوژی اسلامی عهد حجر و قوانین نابرابر مبتنی بر نابرابری جنسی در حقوق  پوشانده است ، خود به محرکه نیرومندی در بین زنان به مبارزه با این نابرابری ها دامن زده است. کمپین یک میلیون امضاء ، خود نشان دهنده این آگاهی در بین زنان ایران است. مشارکت زنان چه در دوره انتخابات و در حرکت توده ای آنان ، در عمل مهر خود را بر تحولات دموکراتیک ایران زده است و نماینگر این واقعیت است که بدون بر آوردن این خواسته ها ، دموکراسی مضمون واقعی نخواهد داشت . زنان ایران ، روز به روز به درک این واقعیت نزدیک می شوند که وجود یک نظام ایدوئولوژیک مذهبی ، که نابرابری حقوقی زنان مؤلفه ای از این ایدوئولوژی را تشکیل می دهد ، ناساز است.

انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری ، نتوانست  و نمی توانست از تاثیر این سه جنبش ،  خود را کنار نگهدارد .هم حرکت های مناطق ملی غیر فارس وهم  جنبش کارگری و جنبش زنان ، در آستانه انتخابات ، خواسته های مستقل خود را عنوان ساختند بی آنکه از کاندیدای مشخصی حمایت کنند. بویژه ، مساله ملی  با توجه به حساس بودن خود که گردانندگان رژیم از طرح آن  همواره طفره می رفتند ، باجبار به گفتمان مباحثات انتخاباتی تبدیل گردید. این تنها به ببرکت یک جنبش توده ای می توانست به گفتمان سیاسی در آستانه انتخابات تحمیل شود.

انتخابات ریاست جمهوری برغم غیر آزاد و غیر دموکراتیک بودن خود ، بیک زمین لرزه سیاسی و اجتماعی بی سابقه ای تبدیل گردید. دومشخصه اصلی ، زمینه های این زمین لرزه را فراهم کرد:   شکافی عمیقی که در دستگاه سیاسی جمهوری اسلامی شکل گرفته بود ، و وارد شدن توده ای  مردم بعنوان داور و مدعی در این منازعه. تردیدی نیست که ایستادگی شخصی موسوی ، نقش  یک کاتالیزور در این تحول ناگهانی  راایفاء کرد و روشن نیست که اگر بجای موسوی ، فردی مثل خاتمی بود ، باز این حرکت برهمین صورت پیش می رفت. فرآیند تحول ، بمرور ، دوکاندیدای موسوی و کروبی را که از مهره های اصلی رژیم بودند ،در رویاروئی با جناح ولایت فقیه و بازوی سرکوب آن ، یعنی سپاه و بسیج قرار داد. بقای سیاسی و حتی امنیت شخصی آنان از این ببعد ، به نزدیکتر کردن خود بمردم وابسته خواهد بود .در غیر اینصورت ، توسط نیروی رقیب  حذف خواهند شد.

 از زمان انقلاب ببعد، هیچ حادثه ای باندازه انتخابات ریاست جمهوری ، مردم را بصحنه سیاست نکشانده بود. ولی مردم بصورت یکدستی وارد  میدان مستقیم سیاست نگردیدند. می توان گفت که لایه های تهی دست مردم هنوز حمایت فعالی از جنبش اخیر مردم بعمل نیاورده اند حال آنکه لایه های متوسط شهری علیه نظام جمهوری اسلامی طغیان کرده اند.

برخلاف انقلاب بهمن 1357 ، که انفجار آتش فشانی انقلاب از مناطق خارج از محدوده آغاز گردید و بسرعت شهر ها و طبقات دیگر اجتماعی را در کام خود کشید ، موج دموکراتیک فعلی ، از نیمه بالای شهر آغاز گردیده است . شاید با تداوم حرکت ، و فرسوده شدن هرچه بیشتر نیرو های سرکوب ، معادله دگرگون شود. خرابی اوضاع اقتصادی ، میتواند به نارضائی آنان دامن بزند و توده های فقیر شهری را به واکنش جدی علیه نظام حاکم برانگیزد.

و باز برخلاف دهه 1360 که رژیم در سرکوب متحد بود ، و مخالفین حکومت اسلامی غالبا  ، نه توده مردم ، بلکه افراد سازمان های  سیاسی بودند ، اکنون ، رژیم در بالا و نیز درسطح روحانیت ، کاملا متشتت است ، و نیروهای مخالف آن ، نه احزاب سازمان یافته ، بلکه توده مردم ، بویژه زنان و جوانانی هستند که نه در حزبی متشکل هستند و نه بار تجربه سیاسی را بر دوش میکشند ، لیکن بعنوان یک نیروی متحد و یک صدا عمل می کند . اگر نسل گذشته ، با آرمان خواهی قدم به میدان سیاست گذاشته بود ، نسل حاضر ، از سیاست گریزی به  حوزه نا خواسته سیاست وارد شده است.در واقع ، دونسل دور از هم ، از راه های متفاوت بهم نزدیک میشوند. نسل جوان ، نسل گذشته را متهم به انجام انقلابی میکرد که موجب خفقان و تحمیل زندگی سیاهی برآنان شده است. نسل جوان از انقلاب متنفر بود و میخواست از طریق یک سلسله اصلاحات به خواسته های عادی خود دست یابد. اکنون خود بناگزیر در همان راهی گام میگذارد که نسل گذشته با انگیزه و هدف های متفاوتی طی کرده بود ، و در عمل ، بخش هائی از هدف های تحقق نیافته نسل گذشته را برعهده گرفته است.

یکی از ویژگی های جنبش اخیر ، مشارکت جوانان ، و بویژه زنان در این پیکار آزادی است. در هیچ دوره ای از تاریخ و در هیچ انقلاب سیاسی و اجتماعی ، زنان این چنین در یک مبارزه مستقیم سیاسی و آگاهانه وارد نشده بودند. زنان و دختران ایران ، مهر تازه ای بر تاریخ ایران و جهان زده اند، که نه تنها بسیار ارزشمند ، بلکه بنوبه خود در خور تامل جدی جامعه شناسانه  است.

 همچنین ، باید بر سکوت نسبی و فاصله گیری جنبش های ملی از جنبش در تهران در درجه اول، و نیز شهر های دیگر فارس نشین نظیر اصفهان و شیراز توجه کرد. بویژه تبریز که همواره در قلب تحولات سیاسی ایران بود و ظرفیت بر انگیختن دیگر شهر های آذربایجان و برهم زدن تعادل سیاسی را دارد ، تا کنون مشارکت فعالی دراین تحول نداشته است. دلایل متفاوتی می توان بر آن ذکر کرد. مهمترین آن ای است که ملیت های غیر فارس ، هنوز هیچگونه بازتابی از خواسته های خود را در این حرکت نمی بینند و هنوز رابطه مشخصی بین خواست حقوق سیاسی و فرهنگی دموکراتیک خود و خواست عمومی دموکراتیک برقرار نساخته اند. این امر هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف آنرا تشکیل می دهد. نقطه قوت از این نظر که این بیان شکلی از خود آگاهی است که نمی خواهد بدون خواست مشخص خود قدم در میدان بگذارد . نقطه ضعف باین دلیل که رابطه عنصر عام دموکراسی در پیشبرد هدف و خواست مشخص را که از همدیگر تفکیک ناپذیرند ،هنوز بدرستی هضم نکرده است. بی تردید ، ایدوئولوژی نژاد پرستانه  حکومتگران در مرکز و بخش مهمی از روشنفکران فارس  نسبت به ملیت های غیر فارس، در این زمینه مؤثر بوده است. کافی است به این نکته اشاره کنیم که خس و خاشاک نامیدن رآی دهندگان از طرف احمدی نژاد ، به طغیان مردم و روشنفکران فارس علیه وی دامن زد ، حال آنکه همان مردم و همان روشنفکران از عصیان ترک ها در آذربایجان بدلیل سوسک نامیده شدن خود از طرف ارگان دولتی همان احمدی نژاد ، متعجب بودند.شجریان گفت که او همواره با این خس و خاشاک بوده و خواهد بود. ولی کسی از این روشنفکران فارس ، خود را همراه و هموطن این سوسک نامیده شده ها اعلام نکرد. و یا از جوک پرانی های امثال خاتمی که در آستانه انتخابات و بقصد معینی منتشر گردید، انتقادی بعمل نیاورد. این ذهنیت خود نشان دهنده وجود اعتقاد به دونوع شهروند  درجه یک و درجه دو در بین حکومتگران و روشنفکران فارس در ایران است.

باید اضافه کرد که درجه معینی از فاصله  در مشارکت ترک ها در آذربایجان و تهران را می توان مشاهده کرد. تقریبا ، غالب ترک ها در تهران ، در این جنبش عمومی شرکت دارند ، حال آنکه در مورد ترک ها در خود آذربایجان چنین نیست. عامل فشردگی فضای سرکوب در آذزبایجان ، دسترسی آسان تر نیروی های سرکوب به فعالین و غیره ، ودستگیری های گستر ده تاحدی در این امر مؤثربوده است. ولی تمام واقعیت را منعکس نمی کند. 

برای اولین بار در خارج از کشور نیز ، تقریبا همه ایرانی ها ، با وجود تعلقات سیاسی و ایدوئولوژیک خود ، همدلی فعالی با جنبش در داخل ایران نشان داده اند.تظاهرات همزمان در 108 شهر دنیا ، نمونه چشمگیری از این همبستگی بت داخل کشوراست که بنوبه خود افکار جریان ها و شخصیت های سیاسی و فرهنگی و هنری را به حمایت از خود بر انگیخته است.

با اینهمه ، هنوز خواسته های پیش از انتخابات ، خود را صفوف تظاهرات و حرکت ها بروز نساخته اند . و نیز گفتمان دموکراسی معطوف به فرا روی از ساختار جمهوری اسلامی نشده است. تعلقات اسلامی موسوی و کروبی ، ممکن است برای مدتی در این امر دخیل بوده باشد. لیکن ادامه حرکت ممکن است که خیلی چیز ها را دگرگون سازد. 

آچیق

صمد

صمد

یئنی بیر پنجره

دورو بیر باخیش

اؤزونه اؤز ل

ساده لیییله سونسوز گؤزل

دورغون سولارا قارقیش

آخار چایلارا

 دنیز سئوداسینا آلقیش

قالاخ قالاخ    یئنی  اسگی

یارامیزلا  تانیش

تورپاغینا باغلی قاریش قاریش

دیلیی چاغداش بیر باریش

صمد

سؤیله دیگی هر ناغیلین قهرمانی

چنلی بئلین کور اوغلوسو

آرازین سلطانی

مغانین یارالی جیرانی

تالانان یوردونون غریب ستارخانی 

ئولکه بویو بیر دردین ایتگین درمانی

گنج ایکن ده ده قورقود نفسیله

پالچیق دخمه اوخوللاردا

یوخسول اوشاقلارین وورغونو حیرانی

اؤیره نیمین، اؤیره تیمین گره کن قانی

روشدیّه سی ،باغچا بانی

صمد

آرازا قوووشاندان یئنیده ن دوغولان

سئوگیله یوغرولان

اولوسیله  یاشایان

صمد

اؤز قارا گؤن ائلینه وفا بورجون

مین کره آرتی اؤده ین

ترک ائلینین ائولادینا  عمی اولان

یاراتدیغی هر یئنی بوی

اوشاقلارا  آغیل اولان

قیسا عومرو نیسگیللی بیر ناغیل اولان

صمد

کؤنوللرده اوجالان بیر هیکل

یخیلمایان بیر آبیده

ساوالان دوردوقجا دوران

سهندین اوره گی یاندیقجا  یانان

صمد تک باشینا  یاشانان آذربایجان

                                                اسماعیل جمیلی 

درسه گئدن بیر اوشاق

                           صابیر سایاغی
درسه گئدن بیر اوشاق
مکتبه گئتدی    قوچاق
هویوخدو بیردن   بیره
تب دوشدو گویدن یئره
نه دئدیلر   بیلمه دی

بیلنمه دی آب نه دی
قریلدی قول قانادی
ذوقو شوقو قالمادی
بیردن اوشاق نئیله دی
اوجا سسله  سؤیله دی
سن نه یامانسان آ  یاد
دیلیمی آلانسان آ   یاد
سنین دیلین  دوزاق دیر
دیلیمی کسن پیچاق دیر
آیدین اولوبدور      ائلیم
منیمسه نیر تورک دیلیم
آنا دیلیم    عزیز دیر
اینجی دولو دنیز دیر
آنا دیلیم    جانیم دیر
منلییم دیر شانیم دیر 
فارسی فارسا  گرک دیر
نان دئمه رم  چورک دیر
آذربایجان ائلیم دیر
تورکو آنا دیلیم دیر                                   

اسماعیل جمیلی-سایت تریبون              

باز گشایی مدارس ، گسترش همه جانبه نافرمانی مدنی!

اؤز دیلینده مدرسه     اولمالیدیر هر کسه!

امسال هم مانند هشتاد سال گذشته قربانیان نسل جدید سیاست آسیمیلاسیون، یعنى هزاران کودک غیرفارس مجبور به تحصیل به زبانى بیگانه یعنى به زبانى غیر از زبان مادرى خود خواهند شد. تحصیل به یک زبان بیگانه باعث ایجاد مشکلات روحى و ذهنى در کودک میشود. چون تحصیل به زبان مادرى نیست کودک به جاى فهمیدن و آنالیز درس مجبور به حفظ کردن آن است و این نیز به نوبه خود به محدود شدن فعالیت و خلاقیت ذهنى هرچه بیشتر او منجر میشود. کودک این ضعف را ناشى از خود دانسته و اعتماد به نفس خود را از دست میدهد و در طول زندگى از عواقب روحى آن رنج میبرد.

زبان مادرى در نزد او اعتبار و اهمیت خود را از دست میدهد و با گذشت زمان کودک از خود و خانواده و مردمى که متعلق بدانست بیگانه میشود.
برخى از این کودکان این سختیها را تحمل نکرده و در همان روزهاى اول مدرسه را ترک میگویند. بدین جهت درصد بیسوادى بین ملتهاى غیرفارس در ایران بیشتر از فارسهاست.

عوامل ذکر شده باعث میشود که نابرابریهاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى موجود در جامعه تشدید شوند. اعمال هر ساله این سیاست در مدارس موجب بازتولید ایدئولوژى حاکم در جامعه است.

بدین جهت
بازگشایی مدارس در آذربایجان و در هر منطقه ای که ترکها حضور دارند باید باگسترش و تشدید نافرمانی مدنی علیه آموزش اجباری زبان فارسی و  در دفاع از هویت آذربایجانی _ ترکی همراه باشد .
 
تحصیل به زبان مادری امروزه امر شناخته شده ای است و تمامی کنوانسیونهای مربوط به حقوق انسانی به آن تاکید ورزیده اند.  ایران از آن نمونه های تاریکی است که هنوز در آغاز قرن 21 تحصیل به زبان مادری کودکان را به رسمیت نشناخته است. این در حالی است که 65 درصد کودکان در ایران، یعنی اکثریت کودکان، در این کشور زبان مادریشان غیر از زبان فارسی است.  
 
نهادهای دولتی باید دست از سیاست های شونیستی فارس محور بردارند. تلاشهای آنان برای یکسان سازی زبانی و زبان کشی زبانهای غیر فارس آینده ای ندارد و جز دامن زدن به  تنفر ملی بین ملل غیر فارس با ملت فارس نتیجه ای نخواهد داشت.
 
جنبش فدرال دمکرات آذربایجان از تمامی تشکلهای دمکرات و عناصر آزادیخواه متعلق به تمامی ملیتهای ساکن در ایران میخواهد که از مبارزه برای برابری حقوق ملی تمامی ملل ساکن در ایران که یکی از گرهگاههای اساسی در تحقق دمکراسی در ایران است، حمایت کنند. به باور ما مردم ایران تنها با مبارزه برای تحقق یک جمهوری لائیک، دمکراتیک و فدرالیستی است که میتواند ثبات سیاسی را در این کشور تجربه کند.
 
اول مهر ماه بایستی به سمبل نافرمانی مدنی علیه استبداد و آپارتاید ملی حاکم تبدیل شود و معلم ها و دانشجویان آذربایجانی  دست در دست دانش آموزان آذربایجانی با شرکت در مبارزه علیه رژیم جنایتکار و برای حق آموزش به زبان مادری (ترکی آذربایجانی)  ، خود در تغییر سرنوشت خویش مداخله کنند.

جنبش فدرال - دموکرات آذربایجان
 

منبع:سایت تریبون

روز قدس به قیام علیه جمهوری اسلامی تبدیل شد

یونس شاملی 

روز قدس روز فریب جمهوری اسلامی در به اصطلاح حمایت از مردم فلسطین، امروز به روز قیام مردم علیه جمهوری اسلامی تبدیل شد. در طول سالهای گذشته رژیم جمهوری اسلامی به بهانه حمایت از مردم فلسطین، مردم را در روز قدس به خیابانها می کشید و با استفاده از احساسات بشردوستانهء آنان، نمایش روز قدس، به مثابه نمایش حمایت از رژیم به خورد مردم میداد. امروز اما نمایش قدس، به صحنه اعتراضات وسیع مردم بدل شد و شعار "مرگ بر دیکتاتور" و "خامنه ایی قاتل است، ولایتش باطل است"، طنین انداز خیابانهای تهران و تعدادی از شهرهای دیگر ایران گردید.  

 


همچنانکه میدانید، بعد از اعلام نتایج دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری، جنبش اعتراضی گسترده ایی علیه جمهوری اسلامی شکل گرفت و بتدریج گسترش یافت. این جنبش البته با سرعت هرچه تمامتر با سرکوب غیرمتعارف و بشدت خشن جمهوری اسلامی روبرو شد و در مدت کوتاهی، بازداشتهای وسیع، شکنجه های هولناک، قربانیان زیاد که شمارشان به 90 نفر رسید و بالاخر تجاوز وسیع به دختران وپسران در بازداشتگاهها حیثیت این رژیم و اعتبار آن را در نزد مردم پایان برد و بدین ترتیب مشروعیت و مقبولیت آن نیز بصورت همه جانبه ایی از دست داد.

 سرکوب غیر متعارف و وحشیانه اعتراضات مردم در بیش از دوماه نیم، رمق مردم را برای اعتراضات خیابانی گرفت و فرصت تنفس از اراده معترض مردم را از آنان ربود. در واقع رژیم با این سرکوب می خواست نشان دهد که جنبش اعتراضی مردم را خاموش کرده است و زندگی بصورت نزمال جریان دارد.

اما امروز، روز قدس، فرصتی بود که جنبش اعتراضی بتواند تنفسی بکند و فریاد خود را به گوش جهانیان برساند. اینکه هم سرکردگان رژیم و هم رهبران اپوزیسیون میدانند که بعد از اعتراضات وسیع روز قدس علیه رژیم در کجای راه ایستاده اند. 

 

منبع:سایت تریبون